یادداشت روز

امشب دوست دارم خودم را از بیرون ببینم و با ضمیر سوم شخص بنویسم.

اینجا بیش از هرجای دیگر می‌توانم افشاگری کنم:

امروز حالم از نوشتن یادداشت روزانه بهم می‌خورد.

ننوشتم. نه ننوشتم. نمی‌فهمیدم چرا این‌گونه شدم.

بله حالش بهم می‌خورد و از خودش می‌پرسد:

دوست عزیز تو چرا؟

تو که جانت است نوشتن، تو را چه می‌شود؟

هفته‌ی پیش یادداشتی درباره‌ی اعدام می‌نویسد و بعد از آن آوازی با صدای بهشتیِ همایون شجریان با شعر حسین منزوی در سرش خانه می‌کند.

واژه:

شِتَک

به معنای پاشیدن. همین است. خودش است. این واژه به دادش می‌رسد.

شتک زده‌ست به خورشید، خون بسیاران

فکر می‌کند با این واژه از خودش بنویسد.

می‌نویسد:

شتک زده‌ست افکار بیهوده به دیواره‌ی فکرش.

شتک‌زده‌ست ادرار پسر بچه به دیوار.

دست خیست را نتکان آب شتک می‌کند.

و بعد سروقت این بیت می‌رود:

کجا به سنگرس دیو و سنگ‌بارانش 

در آبگینه حصاری شوند، هشیاران؟

تصمیم می‌گیرد یادداشت روزانه را با این واژه زنده کند. می‌نویسد:

آبگینه‌ی ساعاتت را با چه پُر می‌کنی؟

چشمش به عبارات نابِ چمبرِکابوس‌ها می‌افتد.

می‌نویسد:

چمبر موهایم بر شانه‌ام سنگینی می‌کند.

تصمیم می‌گیرد از شعر برای یادداشت‌نویسی کمک بگیرد. تمام امروز را بیرون از خانه گذرانده‌ست. جایی برای مصاحبه رفته‌است. کاری برای کمد شلوغش انجام داده است. میله‌ای نبود که بتواند لباس‌هایش آویزان کند. راننده برایش لوندی می‌کند. محل نمی‌دهد.

 این جمله را دوست دارد. مادربزرگش این جمله را زیاد می‌گفت:

محلش نده، حالش خوب نیست.

تصمیم می‌گیرد بعد از دیدن مراجعه کنده و مصاحبه و به پایان بردن کارهای بیرون از خانه، کتلت مرغ درست کند و این کار را انجام می‌دهد. تمام روز به این فکر می‌کند، چرا از نوشتن فرار می‌کند. تا واژه از شعر به دادش می‌رسد.

همین حالا که می‌نویسد، به روح بزرگوار حسین منزوی درود می‌فرستد.

همایون می‌خواند:

سودای همرهی را گیسو به باد داده

رفت و آن سوار و با خود یک تار مو نبرده

از خود می‌پرسد چه سودایی می‌پزی بهاره؟

سودای رفتن یا ماندن؟

سودای برخاستن از سر دوراهی؟ پس چرا هنوز نشسته‌ای؟

بهاره کجا هستی؟

و مدام این پرسش را از خود می‌پرسد.

ساعت ۲۱:۳۳ دقیقه است و سودای نوشتن دارد. داستانی کوتاه را می‌آغازد.

واژه‌ی انگلیسی امروز:

Destination

بوی پیچیده در خانه بوی کتلت مرغ.

صدا: آواز همایون و صدای خُرخُر آق کوچول

کتاب: پروست و دیوان شعر منزوی

رنگِ روز: آبی و خاکستری رامسر

و سودایی که تمامی ندارد.

می‌رود، تا فردا چه رقم زند.

۸ بهمن‌ماه ۰۲