یادداشت روز

این پنج روز کجا بودم؟

اتفاقاتی زیادی افتاد و مهمترین این اتفاقات گفتن حرف‌های نزده به کسانی بود که مدت‌ها حرف‌ها را از آنها پنهان می‌کردم.

اتفاق خوب دیگه این که در کار پیشنهادهای خوبی دریافت کردم. موزیک گوش کردم.

همچنان در ورزش کردن تنبلی می‌‌کنم. اما یوگا را رها نکردم. نوشتن حدود دو هفته است برایم سخت شده است.

می‌بینم دور کمرم دارد پهن می‌شود اما انگار به زمین چسبیدم می‌دانم این روزها به زودی سپری می‌شود.

روزهای سختی است اما این روزها را دوست دارم. هر روز برای‌م یک سفر جدید است. در این پنچ روز گذشته عصبانی هم شدم. گریه هم کردم ولی بعدش توانستم بالغانه حرف بزنم. ابراز آن چه درون ما می‌گذرد اصلا کار راحتی نیست.

ما آدم‌ها در ابراز آن چه می‌خواهیم از یک کودک هم ناتوان‌تریم. خودشیفتگی هم اگر بلای جانمان شود دیگر هیچ آدمی را بنده نیستیم.

تمرکزم باز خیلی کم شده است. به اندازه‌ی زمانی که یک گنجشک روی شاخه می‌نشیند می‌توانم بنشینم.

امروز زیر تیغ آفتاب مراقبه کردم. اگر از ساعت ۱۰ شب تا چهار صبح بتوانم نور نبینم اوضاع بهتر می‌شود.

بگذاریم از این کمال بی کمال.

الان دارم اجرای موسیقی فیلم گلادیاتو را می‌بینم. امروز تدریس داشتم و الان هم به سمت خانه رهسپار می‌شوم.

همراه با دن کیشوت تصمیم گرفتم خیال‌بافی کنم. در کنارش هم از آگوستین مقدس می‌خوانم.

رنگ امروز: زرد آفتابی

بو: دارچین چون امروز همه چیز برای‌م گرم است.

کلمه‌ی روز: پایاب

مشتاقی و مهجوری دوز از تو چنانم کرد

کز دست بخواهد شد، پایاب شکیبایی

به معنای ته‌مانده و قسمت کم عمق رودخانه

برویم تا ببینیم تا کجا استمرار داریم.

۱۶ بهمن‌ماه ۰۲

 

https://www.aparat.com/v/3r68u