فیلم نفس به کارگردانی نرگس آبیار یکی از بهترین فیلمهای این کارگردان است.
من شخصیت خردسال این فیلم "بهار" را به چند دلیل دوست دارم.
بهار شبیه هیچکس نیست
بهار دختری باهوش است. هرچند سر کلاس به درسها گوش نمیدهد، اما خودش با درسها سَر و سرِی دارد. در حالی که تمام کلاس مشغول یادگرفتن حروف الفبا هستند، او از کتابهای داییاش، کتاب کِش میرود و در خلوت میخواند.
بهار قانون شکن است
بهار اکثر دیر به مدرسه میرسد. مدام دلش میخواهد به بهانهای از کلاس بیرون بزند و کتاب بخواند. بهار در خانه گوش به فرمان نیست، مگر از مادربزرگاش (نامادری پدرش) کتک بخورد و این اتفاق کم تکرار نمیشود.
بهار ذاتا هنرمند است
پدر بهار خودش سقف و دیوارهای دستشویی متروک داخل حیاط خانه را سیمانکاری کردهست. بهار هروقت از دست آقننهاش فرار میکند، به دست به آن داخل حیاط پناه میبرد و سیمانکاریهای داخل دستشویی برای او نقش و نگارهایی است که تنها او میتواند، در ذهناش اثری هنری از آن بسازد.
بهار مهربانی و توجه میخواهد
مثل هر کودک دیگر بهار مهربانی وتوجه میخواهد. این مهر را تنها گاهی از پدر دریافت میکند. او در دلاش از همکلاسیاش خوشش میآید و هدیهای که پدر برای او خریدهست، به او میدهد. اما پسر بچه هدیه را قبول نمیکند. بهار هدیه را که یک قایق نفتی است به معلماش هدیه میدهد. معلم به او میگوید هدیه را به کسی نمیدهند.
این رفتارهای بهار مرا بسیار یاد کودکان بیشفعال میاندازد. این کودکان شبیه هیچ کودک دیگری نیستند و در چهارچوبهای آموزشی نمیگنجند و مدام سرکوب میشوند. آنها همیشه به دنبال راهی برای دیده شدن هستند.
بهار کدهای اجتماعی را نمیشناسد
بزرگترین مشکل کودکان بیشفعال چه در کودکی و چه در بزرگسالی این است که سیاستها و بازیهای آدمها را یاد نمیگیرند. این رفتارها در زنان بیشفعال بیشتر دیده میشود. اغلب به شکل هیجانی، چیزی میگویند و از محل کار یا جمع دوستان طرد میشوند.
خواهر بهار یک خبرچین است که به راحتی توانسته خودش را در دل مادربزرگ جا کند. اما بهار با تمام صداقت و استعداد، هر روز قربانی کتکهای آقننه میشود. خواهر کوچکاش گزارش مو به موی رفتارهای خواهر و برادرها را کف دست مادبزرگ میگذارد. بهار نمیتواند با سیاست طبق خواستهی مادربزرگ رفتار کند او کدها را نمیشناسد.
بهار سرکش و در عینحال بی غل وغش است
بهار ذاتا آنارشیست است. برای همین است علاوه بر تذکرهای آقننه، باپسرخاله بازی میکند و پنهانی در عوالم کودکیاش به او علاقه دارد. او با وجود مخالفتهای مادربزرگ کتاب میخواند.
بهار خیالپرداز است
تنها جایی که بهار از خود دارد، کنج خیال است. اما این خیالپردازی به او آسیب هم میزند. این درست همان چیزی است که بیشفعالها از آن بسیار در عذاب هستند. یعنی رویابافی.
این رویابافی از آنها آدمهای خلاقی میسازد، اما اگر نتوانند به موقع ذهن را به آنجا که هستند برگردانند، افسار زمان، زندگی، کار و درس از دستشان رها میشود.
بهار نمونهی بارز یک کودک بیشفعال و خلاق است که در جامعه سرکوب میشود. گرچه کارگردان سعی دارد تمام این بدبختیها را به گونهایی به دوران پیش از انقلاب نسبت دهد. اما همه خوب میدانیم، این ظلمها هنوز هم دراین سرزمین رخ میدهند.
فیلم نفس موقعیت زنهای روستا را نشان میدهد. زنانی که هنوز هم پسر زائیدن برایشان افتخار است و زیاد جانکندن، نشان افتخار.
بهار در انتها با آنهمه نبوغ و استعداد در زیر تلی از خاک فرو میرود و با بمباران جاناش را از دست میدهد.
تنها قایق نفتی هدیهی پدر از او باقی میماند.
آخرین سکانس به یادماندنی و تلخ این فیلم لحظهای است که پدر(مهران احمدی) با یاد بهار در خانه نشستهست و تلویزیون برنامهی کودک پخش میکند و بعد از مدتها انتظار، مجری برنامه نقاشی بهار را نشان میدهد و نام او را میخواند. نقاشی بهار نوروزی.
گویی این ملت تا ابد در انتظار بهار و نوروزی هستند که این کشور آن گونه که به حق است دیده و ستوده شود.
ما همه در انتظاریم.