از صبح با خودم کلنجار میروم که از این منگی نجات پیدا کنم. اصولا صبحها بین هشت تا هشت و نیم بیدار میشوم. یک آبی به دست و صورت میزنم و بعد از دستشویی و به قول دوستمان جیش کردن، با گروه کتابخوانی میکنم. چند وقتیست دور از گوش خانم جولیا کامرون، صبح اول وقت یادداشت نمینویسم. اما به هرحال یادداشت را مینویسم کمی بعدتر. نمیدانم این گونهایی گناه است.البته نوشتن اول صبح از لحاظ شناختی کمک میکند. خوب باید از خود جولیا کامرون پرسید. بعد از کتاب خواندن؛ با گروه یوگا میکنم و تا ساعت ده و ربع درگیر یوگاه هستم. بعد میافتم رو دور تند. آشپزخانه را جمع و جور میکنم. غذای گربهها را میدهم. چای دم میکنم. جارو میزنم. اتاق را جمع و جور میکنم. تا ساعت دوازده. تازه آن موقع میفهمم از ساعت ۸ چیزی نخوردهام. صبحانهای مفصل میخورم . از آن به بعد میشینم پای لپتاپ تا حدود ساعت ۵ عصر. این وسط اگرنکتهایی باشد، در اینستاگرام صحبت میکنم. بعد یا مینویسم یا میخوانم البته با سرعت مورچهای و تا هروقت که هیجانم بالا نیاید.
دو شب پیش با شوق و ذوق آرشیو ماهنامهی طنز باباشمل را خریدم. اما هنوز باز نشده است. هرکار میکنم باز نمیشود لاکردار میداند برایش ذوق مرگم باز نمیشود.
همین الان که در حال نوشتن هستم، هیجان به من غالب میشود و هوس میکنم کتاب راه هنرمند را به زبان انگلیسی یعنی نسخهی اصلیش را دانلود کنم. یاد کلاس سایتنویسنده میافتم. یک هفتهست در مقاومت هستم، ثبتنام نکنم. فکر کنم کلا مدرسهی نویسندگی من را ورشکست کند. اما اگر این ورشکستیست ترجیح میدهد سالها در آن بمانم.
بگذریم نمیخواهم اغراق کنم.
امروزکتاب ایکیگای را در صفحهی کاریام به دوستانم معرفی کردم. عجیب اینجاست که خیلی از بخشهای کتاب را با اینکه خوانده بودم و زیرش خط کشیدهبودم فراموش کردم. آن زمان که این کتاب را خواندم، چیزی از فلسفهی اگزیستانسیال نمیدانستم. الان هم با این که درش نوپا هستم، وقتی به صفحاتش رجوع میکنم، میبینم تمام صفحات آن به شکلی مستقیم و غیر مستقیم از این رویکرد در رواندرمانگری صحبت میکند.
چرا بابا شمل فایلش باز نمیشود؟
امروز از کندل پدر نورساینس خواندم. آق کوچول لطف کردند در حال بازی چنگ انداخته و صفحات کتاب را خراش داده و به ریش بنده خندیده و اکنون راحت لیمده. عجب نثر خندهداری شد.
از حافظه خواندم. چقدر دوست دارم این مبحث را ادامه دهم. بخش جالب نوشته این است که حافظهی آوایی ما با حافظهی فضایی یعنی شناسایی جای اشیاء و افراد در فضا در مغز ما دو سیستم متفاوت دارد.
امروز گردنبد شراره را باز کردم. جوری نگاهش میکرد که انگار بخشی از بدنش قطع شده.
امروز یک قرار کاری را در هشدار گوشی نگذاشته بودم و فراموش کردم و حالا میخواهم خودم را جریمه کنم. کلی ازش معذرتخواهی کردم.
نمرهی عینکم بالا رفته باید برم امشب عینکی که سفارش دادم را بگیرم. امشب با بچههای گروه کارگاه فردا جلسهی معارفه دارم.
الان ساعت ۱۷:۱۵ دقیقهست ببینم تا شب چقدر میتونم از این گیجی فرار کنم.
۵ بهمنماه ۰۲