خاطرم هست که یکبار از فردی مشهور جمله ایی شنیدم که بسیار برایم تاثیر گذار بود.

جمله این بود. دو نوع آموزگار هست : آموزگار قلابی و آموزگار حقیقی.

آموزگار قلابی آنچه به دیگری می گوید خودش عمل نمی کند و فقط می گوید که شغلش را انجام دهد. اما آموزگار حقیقی آنچه می گوید خودش انجام می دهد.

از آن جمله هاییست که  روی مخ می رود می دانم. چون بسیاری از روانشناس ها ، کوچ ها  و خصوصا مشاغلی که با علوم انسانی سر کار دارند . وارد آن شغل می شوند که دیگری را یاری دهند تا با یاری رساندن به آن فرد شاید به این فکر بیفتند که خودشان هم به  آنچیزی که می گویند عمل کنند.

برای من هم اینگونه بود شروع کردم در حالیکه خیلی چیزها را تغییر داده بودم و خیلی چیزهای دیگر هنوز پرونده اش روی میز بود و من حس می کردم اینها ربطی به شغلم  ندارد. اما چرا دارد.

اصولا نباید فراموش کرد که کنترل دیگران بسیار راحتتر از مدیریت “خود” است. و وقتی شروع کردم متوجه شدم مهم نیست چقدر خوب جزوه هایم را حفظ کرده ام و چه نمره ایی در امتحان کوچینگم گرفته ام. مهم این است که چقدر می توانم خودم را راهبری کنم.

درسهایی که خواندم البته به دادم رسید اما وقتی فهمیدم که آن آموزه ها را چگونه روی خودم پیاده سازی کنم توانستم به خودم کمک کنم.

بخش مهم دیگر در مقوله ی مربیگری یا همان کوچینگ و رهیاری مسئله ی مدیریت هیجانات در جلسات است. که در مقاله ی بعدی برایتان بیشتر از آن خواهم نوشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *